پیش از هر چیز اجازه بدهید با هم مروری بکنیم که اصلاً اعتماد به نفس چیست؟ ما معمولاً میدانیم که اعتماد به نفس چیست اما شاید نتوانیم آن را خیلی واضح بیان (تعریف) بکنیم. یعنی یک نفر را میبینید و میگویید که مثلاً سعید اعتماد به نفس ندارد و کافیه که آن لحظه از شما بپرسند که یعنی چی؟
شاید خیلی سخت بتوانید به این سوال پاسخ بدهد اما میدانید که فردی اعتماد به نفس دارد یا خیر اما نمیتوانیم تعریفی واضح از اعتماد به نفس بیان بکنیم.
اگر ما اعتماد به نفس داشته باشیم، واقعاً زندگی ما لذّت بخش میشود و فرصتهای خیلی زیادی را به دست میآوریم و خیلی از فرصتها را به سادگی از دست نخواهیم داد و مطمئناً موفقیتهای ما نیز زیاد خواهد بود.
حتماً این جمله را شنیدهاید که: موفقیت، موفقیت میآورد و یا زمانی که یک نفر وارد چرخه موفقیت میشود خارج شدن از آن خیلی ساده نیست و شخص اصطلاحاً روی غلتک میافتد و شخص موفقیتها را پشت سر هم درو میکند. امیدوارم همیشه در این موقعیت قرار بگیرد!
اعتماد به نفس را اگر بخواهم خیلی ساده تعریف بکنم میتوانم بگویم که « : اعتماد به نفس، اطمینان از این است که بتوانیم یک کار را در حد استاندار مشخص انجام دهیم
این یک تعریف خیلی ساده است؛ یعنی من میخواهم یک کار را انجام بدهم، میدانم که میتوانم این کار را طبق آن استانداردهای مشخصی که در ذهن خودم دارم میتوانم انجام دهم. مثال عرض میکنم: من الان دارم یک قسمت از رادیو سخنرانی را ضبط میکنم و به توانمندیهای خودم اعتماد و اعتقاد دارم که در حد استانداردی میتوانم این کار را انجام دهم بنابراین اعتماد به نفس کافی در این زمینه را دارم اما کافیه که از من بخواهید که مثلاً روی یک بند راه بروم (تازه ارتفاع خیلی زیادی هم نداشته باشد و فقط یک متر بالای زمین باشد اما از من بخواهند که شروع کنم به روی بند راه رفتن ! )
مطئناً من اعتماد به نفس این کار را ندارم و آنوقت من یک فرد بیاعتماد به نفس خواهم بود. در حقیقت میشود اعتماد به نفس را توانایی اقدام به جا بدون توجه به شرایط بیان کرد؛ یعنی شاید من خوب صحبت بکنم اما در زمان سخنرانی ممکن است نتوانم خوب صحبت بکنم. خب پس من اعتماد به نفس در این مورد ندارم.
دوستان عزیز توجه بکنید که اعتماد به نفس یک چیز ثابت نیست؛ یعنی ما نمیتوانیم بگوییم که یک فردی تماماً اعتماد به نفس دارد یا تماً اعتماد به نفس ندارد. در حقیقت این موضوع بسته به زمان مکان و اشخاص هست.
اعتماد به نفس چیست؟
اعتماد به نفس عبارت است از احساس ارزشمند بودن . این حس از مجموع افکار , احساسها , عواطف و تجربیاتمان در طول زندگی ناشی می شود.فکر می کنیم که فردی با هوش یا کودن هستیم , احساس می کنیم که شخصی منفور یا دوست داشتنی هستیم, خود را دوست داریم یا نداریم.
اعتماد به نفس به فرد اجازه می دهد تا از خود تصویری مثبت و واقعی داشته باشد.افراد با اعتماد به نفس به توانایی هایشان اعتماد دارند و به طور کلی حس می کنند بر زندگیشان کنترل دارند.افراد با اعتماد به نفس انتظارات واقع گرایانه دارند و حتی بعضی از اوقات که انتظاراتشان برآورده نمی شود دیدگاه مثبت خود را حفظ می کنند و خود را باور دارند.
مجموعه ی هزاران برداشت, ارزیابی و تجربه ای که از خویشتن داریم باعث می شود که به خود احساس خوشایند ارزشمند بودن , و یا برعکس احساس ناخوشایند بی کفایتی داشته باشیم. همه ی انسان ها صرف نظر از جنسیت , سن و نوع کاری که دارند نیازمند اعتماد به نفس اند.اعتماد به نفس واقعا” بر همه ی سطوح زندگی تاثیر می گزارد.
افرادی که اعتماد به نفس کمی دارند برای اینکه نسبت به خودشان احساس بهتری داشته باشند به میزان بیشتری نیاز به تحسین و تایید کارهایشان از جانب دیگران دارند و کمتر در کارهایشان جرات به خرج می دهند و مستقلا” تصمیم نمی گیرند به این علت که از درون به خود اعتماد ندارند و از شکست می ترسند.
عواملی که در شکل گیری اعتماد به نفس موثرند
عوامل زیادی در شکل گیری اعتماد به نفس در فرد موثرند اما یکی از مهمترین عوامل رفتار والدین فرد و دیدگاه آنها راجع به فرزند پروری می باشد.به خصوص نوع رفتار والدین در سالهای اولیه ی زندگی تاثیر بسزایی در بوجود آمدن اعتماد به نفس در فرد دارد.
چنانچه کودک در دوران زندگی خویش از محبت و پذیرش بی قید و شرط والدین برخوردار باشد و برای تجربه ی فعالیت ها ی گوناگون با موانع سفت و سخت و غیر منطقی از جانب والدین مواجه نشود به مرور زمان اعتماد به نفس در آن شکل می گیرد و استقلال در او تشویق می شود و به تبع آن احساس بی کفایتی و بیعرضه گی در کودک به وجود نخواهد آمد.
لازم به ذکر است که عدم اعتماد به نفس مستقیما” ربطی به بیعرضه بودن ندارد.در اکثر مواقع عدم اعتماد به نفس نتیجه ی توجه و تمرکز بیش از حد روی خواسته های غیر واقع گرایانه یا ملاک هایی است که از سوی دیگران به خصوص والدین و جامعه به فرد تحمیل می شود.تاثیر دوستان بر احساس فرد نسبت به خودش گاهی اوقات حتی می تواند از تاثیر والدین بیشتر باشد.
علاوه بر اینکه خانواده و اطرافیان مثل گروه همسالان در میزان اعتماد به نفس ما نقش دارند یک سری الگو های فکری و شناختی درون هر فردی وجود دارد که با توجه به اینکه چه نوع الگو ی فکری را برای زندگی خود برگزینند میزان اعتماد به نفس در آنها متغییر می شود.
در یک تقسیم بندی کلی الگو های فکری به دو دسته ی الگوهای فکری منطقی و الگوهای فکری غیر منطقی یا مخرب تقسیم بندی می شوند که درشکل گیری اعتماد به نفس کم و یا زیاد هر دو نوع این الگو های فکری تاثیر زیادی دارند.در ادامه توضیح کاملی از این الگوهای فکری و تاثیر مستقیم آن را بر اعتماد به نفس خواهد آمد
اجازه دهید چند مثال بزنم تا منظور من را دقیقاً متوجه شوید. یکی از دوستان من تعریف میکرد که در یکی از جلسات یک مشاوری دارند که این مشاور در خارج از ایران درس خواندهاند و در زمینه امور مالی فرد بسیار بسیار موثر هستند و جزو اساتید برتر در ایران به شمار میآیند و سر کلاسهای ایشان 300 یا 400 دانشجو حضور دارند و ایشان مطالب را به خوبی بیان میکنند. اما در جلساتی که مبلغ مالی بالا میرود این فرد استرس بسیار زیادی دارد، دستش میلرزد و نمیتواند کار را به خوبی انجام دهد و آن فرد ممکن است اعتماد به نفس صحبت کردن مقابل 400 نفر را داشته باشد اما در شرایطی که هزینه یا مبلغ قرارداد خیلی بالا باشد، آن شخص اعتماد به نفس خود را از دست میدهد.
یا یک مثال دیگر بزنم. یکی از دانشجویان من میگفت که: «من خیلی راحت میتوانم سخنرانی بکنم اما زمانی که خانمی که از او خواستگاری کرده بودم و جواب رد شنیده بودم در سخنرانی من حضور دارد، سخنرانی من خراب میشود.»
در حقیقت این دانشجوی من، این توانمندی را نداشت که در شرایط خاص بسته به افراد مختلف اعتماد به نفس خود را بروز بدهد و زمانی که آن شخص در سخنرانی حاضر میشد شروع میکرد به تپق زدن و پرت شدن حواس!
این یک تعریف کلی بود از این اعتماد به نفس اصلاً چیست اما میخواهیم گامهای کوچکی را برداریم که اعتماد به نفس خودمان را تقویت کنیم.
لازم است که چند نکته را خدمت شما عرض بکنم:
اول این که برای تقویت اعتماد به نفس ما باید گامهای کوچکی را برداریم. قرار نیست مثل یک غول ناگهان اعتماد به نفس ما زیاد بشود و اصلاً یک آدم متفاوت بشویم! نه! ما قرار است که کوچک کوچک، گامهای خیلی کوچکی را برداریم و اعتماد به نفسمان یواش یواش ارتقا پیدا بکند و این موضوع خیلی مهم است که اعتماد به نفس ما دوام داشته باشد نه این که مقطعی اعتماد به نفس ما زیاد بشود و همین! و بعد دوباره برگردیم به گذشته....
و موضوع بعدی این که واژه اعتماد به نفس، مقداری در کشور ما به معنی منفی هم استفاده میشود مانند خیلی واژههای دیگر. مثلاً ما وقتی معمولاً میخواهیم به یک نفر توهین بکنیم میگوییم: پرفسور، یا دکتر، مهندس!
خب این معنی منفی دارد و این موضوع هم همینطور! وقتی یک نفر خیلی کاری را خراب بکند، میگویند که:
این شخص ته اعتماد به نفس است! و مثلاً با اعتماد به نفس تمام کار را خراب میکند!
منظور ما مطمئناً این اعتماد به نفس نیست و منظور واقعی ما همان تعریفی است که از اعتماد به نفس داشتیم. اطمینان از این که میتوانیم کار را در حد استاندارد مشخصی انجام دهیم.
چند گام کوچک برای تقویت اعتماد به نفس
چند گام کوچک را در این برنامه برای ارتقا اعتماد به نفس و تقویت آن میخواهم بیان بکنم و در ادامه انشاالله در برنامههای بعدی رادیو سخنرانی گامهای دیگری را هم در زمینه تقویت اعتماد به نفس خدمت شما ارائه خواهیم کرد.
دانستن هدف
اگر ما دقیقاً بدانیم که چرا کاری را انجام میدهیم و دقیقاً هدف چیست؟ اعتماد به نفس ما به شدّت افزایش پیدا میکند. واقعاً بیش از انتظار ما.
اجازه دهید چند مثال بزنم:
یک سخنرانی را نگاه بکنید مثلاً فرض بکنید که یک دانشجویی در دانشگاه میخواهد سخنرانی انجام بدهد، معمولاً افرادی که سخنرانیهای بدی ارائه میدهند اصلاً نمیدانند که هدف چیست و نمیدانند که دارند چه کاری میکنند و فقط میخواهند یک رفع تکلیفی انجام بدهند. متوجه نیستند که این سخنرانی فقط یک سخنرانی صرف نیست و یک مهارتی است که در ادامه زندگی تماماً به درد آنها میخورد و چون هدف را نمیدانند و نمیدانند که دارند چه کاری انجام میدهند معمولاً اعتماد به نفس کافی را ندارند و در حد استاندارد این کار را انجام نمیدهند.
یا یک فردی که میخواهد استخدام شود و دقیقاً نمیداند که هدف چیست و چرا من میخواهم در آنجا استخدام شوم؟
- میخوام استخدام شوم که کار داشته باشم!
- همین؟ فقط میخواهی کار داشته باشی؟ خب برو جای دیگری و یا کار دیگری....
چون دقیقاً به این سوال پاسخ نمیدهد، اعتماد به نفسش خیلی کم میشود
یا فرض کنید یک وکیل مدافعی که در دادگاه حاضر میشود و نمیداند دقیقاً میخواهد از چه چیزی دفاع کند و یا اطلاعاتش کامل نیست! مطمئن باشید در چنین شرایطی اعتماد به نفس کافی نخواهید داشت.
نیچه یک جمله زیبایی دارد، میگوید:
اگر از چرایی یک چیز را بدانید با چگونگی آن کنار خواهید آمد.
خیلی واضح است اگر ما بدانید چرا باید یک کار را انجام دهیم؟ راه و روش آن را بالاخره پیدا خواهیم کرد. پس اولین گام که یک گام بسیار بسیار مهم است این است که ما بدانیم هدف ما چیست و چرا داریم آن کار را انجام میدهیم.
داشتن مهارت و ارزش قائل بودن:
اما گام دوم! دوستان عزیز اعتماد به نفس زمانی خودش را نشان و بروز میدهد که ما مهارت داشته باشیم در یک زمینهای و به آن کار و آن زمینه ارزش قائل باشیم. پس دو جزء خیلی مهم دارد:
1 ـ مهارت
2 ـ ارزش قائل بودن
اگر در موضوعی این دو بخش را ما نداشته باشیم به احتمال زیاد اعتماد به نفس ما در آن زمینه بسیار بسیار کم خواهد بود. باز شاید لازم باشد که مثال بزنم که یک مقدار به بحث ما کمک بکند.
فرض بکنید که من سخنران خوب هستم و مهارتهای سخنرانی خیلی خوبی هم دارم اما ارزشی قائل نیستم برای این صحبتها. نمونه خیلی واضحی هم برای خود من پیش آمده بود. زمانی که همه من رو به سخنرانی میشناختن در انتهای یک کلاسم در دانشگاه یکی از دانشجوها آمد و به من گفت که من توی سایت نگاه میکنم شما خیلی با انرژیتر صحبت میکنید و اما اینجا به نظر میاد که خیلی حرفهای نیستند و خودتان هم نیستید!
خب من یک لحظه فکر کردم و گفتم که بله، کاملاً حق با شماست و کلاس شما یک کلاس خاص هست و افراد واقعاً بیانگیزه هستند و نسبت به کلاسهای دیگر با این که خیلی خیلی اوایل تلاش بیشتری کردم به خاطر چند موضوع پیش آمده مربوط به گروه رشته آموزشی شما میشده کلاس شما واقعاً کلاس بیانگیزهای است و این باعث میشد من ارزش قائل نباشم به این کلاس و کاملاً حق دارید و حق با شماست و در چنین شرایطی به نظر میآید که من اصلاً سخنران خوبی نیستم.
مثالها در این زمینه خیلی زیاد هست و توصیه میکنم که خودتان یک مقدار فکر بکنید و نمونههای زیادی را پیدا بکنید. اما اگر میخواهید در یک کار خیلی قوی و با اعتماد به نفس باشید، باید مهارتش را به دست بیاورید و به آن ارزش قائل باشید.
ممکن است ما مهارت موضوعی را به دست بیاوریم اما مهارتی نداشته باشیم، مطمئناً به خودمان اطمینان نداریم که کار را در حد استاندارد انجام خواهیم داد و اگر ارزش قائل نباشیم، تلاش نمیکنیم که خودمان را به آن حد استاندارد برسانیم.
پس باید این دو جزء را کنار هم داشته باشیم. اگر مثلاً از یک جلسهای استخدامی نگران هستیم و نمیدانیم که چه کار بکنیم و اعتماد به نفس لازم برای حضور در مصاحبه استخدامی را نداریم باید ببینیم که مشکل کجاست؟ آیا مهارت را نداریم یا ارزشی برای این موضوع قائل نیستم؟
اگر ارزشی قائل هستیم، مهارت را نداریم باید برویم سراغ مهارت
وقتی هدف را بدانیم چگونگی آن را میتوانیم پیدا بکنیم اما چگونگی آن را که ندانیم، چرایی آن خیلی برایمان ساده نخواهد بود.
پس تا به حال دو مورد را صحبت کردیم، اول داشتن هدف و دوم داشتن مهارت و ارزش قائل بودن به موضوع بود
چطور با اعتماد به نفس به نظر برسیم؟
اما برویم سراغ موضوع بعدی این که چطور با اعتماد به نفس به نظر برسیم؟ یک مثال و تمرین ساده و واضح را میخواهم برای شما بیان بکنم. لطف کنید به یک جای شلوغ رجوع کنید و یک فردی که به نظر میآید اعتماد به نفس دارد را زیر نظر بگیرید و به او توجه کنید و ببینید که چه خصوصیتی دارد و چه میکند؟ و سعی کنید برخی از خصوصیتهایی که فکر میکنید مهم است و شما هم میتوانید انجام دهید در برنامه روزانه خودتان بگنجانید.
اجازه بدهید یک مثال بزنم: فرض کنید من یک آدم با اعتماد به نفس هستم و وارد محل کار میشوم. وقتی میآیم گامهایم استوار است و به نسبت سریع حرکت می کنم. لباسهایم معمولاً تمیز هست سرم خیلی پایین نیست و خیلی افتاده نیستم، گامهای خیلی استوار است با همه به گرمی سلام میکنم: سلام وقتت بخیر....
صدایم به نسبت بلند هست (بسته به شرایط البته) وقتی که روی صندلی مینشینم کاملاً مشخص است میخواهم چه کار بکنم و ...
شما نگاه میکنید که من وقتی میآیم اصلاً انرژی ندارم، آرام آرام راه میروم و لباسهایم اصلاً مرتب نیست و با همه هم یک سلام خشک و خالی میکنم: سلام صبح بخیر، خوبی؟....
و خب حالا با همین موضوع ساده میتوانم تا حد زیادی تغییر در خودم ایجاد بکنم. ببینم که یک فرد با اعتماد به نفس چه کارهایی را انجام میدهد، من چه کارهایی باید انجام بدهم؟
شاید امروز خیلی راجع به سخنرانی و فن بیان صحبت نکردهایم. انشاالله در برنامههای بعد در مورد مهارتهای صحبت کردن و سخنوری صحبت خواهیم کرد .
مهارت هاي صحبت كردن در جمع
یافتن موقعیت مناسب برای صحبت
موضوع اول در صحبت کردن در جمع این بود که افراد معمولاً موقعیت شناسی خوبی نداشتند؛ یعنی زمان مناسب برای صحبت کردن را نمیدانستند. بگذارید یک مثال خیلی ساده بزنم؛ ممکن است که ما یک لطفه فوقالعاده بامزه در ذهنمان باشد، اما آیا درست است که در یک جلسه ختم راجعبه این موضوع صحبت بکنیم یا مثلاً در یک سخنرانی که شرایط واقعاً خیلی خوب پیش میرود و سخنران قبلی یک سخنرانی حرفهای و پرانرژی را داشته و یک سخنرانی انگیزشی را داشته، حالا آیا مناسب است که ما شروع کنیم به انتقادهای بسیار شدید و زیر سوال بردن همه چیز؟
مطمئناً این سخنرانی محکوم به شکست خواهد بود. خب پس بسیار مهم است که موقعیت را خوب بسنجیم و قبل از هر صحبتی بررسی کنیم ببینیم آیا بهترین زمان همین زمان هست یا این که نه! ما باید زمان دیگری را انتخاب کنیم برای این صحبت؟
جذاب بودن صحبت
مطمئناً همه ما زمانی که صحبت میکنیم دوست داریم که دیگران به حرف ما گوش کنند و خیلی وقتها سخنرانیهایی را میبینیم که سخنرانهایی هستند که مخاطبان اصلاً به آنها گوش نمیکنند و این واقعاً میتواند خوشآیند نباشد!
حال ما چه بکنیم که صحبت ما جذاب باشد؟
یکسری موضوعات وجود دارند که معمولاً دارای جذابیت هستند؛ موضوعات مربوط به خود مخاطبان از جمله برترین موضوعات جذاب هستند؛ یعنی به جای این که ما راجع به خودمان صحبت بکنیم و راجع به چیزهایی صحبت بکنیم که برای خودمان جذاب است، بیاییم موضوع را عوض بکنیم و برویم سراغ موضوعاتی که برای مخاطبینمان جذاب است. موضوعاتی که مخاطبین ما از شنیدن آنها لذت و انتفاعی میبرند و این میتواند بسیار خوب باشد.
البته موضوعات دیگری نیز وجود دارد که البته معمولاً طرفدارهای خاصی دارند ولی خب باید در استفاده از آنها دقت بشود.
به نظر من بهترین و جذابترین موضوعات، مرتبط بودن موضوع با مخاطب است.
من یک برهه مختصری در یک دبیرستانی دورههای فن بیان رو برگزار میکردم و در آن دورهها من فقط راجع به فن بیان صحبت نمیکردم راجع به مهارتهای ارتباط صحبت میکردم و حتی به بچهها میگفتم که در ارتباطات با دیگران چطور رفتار بکنید و مقداری از طرح درسی که برای من در نظر گرفته بودند خارج میشدم. دقیقاً زمانی که راجع به مسائلی که دغدغه اصلی بچهها بود صحبت میکردم، آنها بیشترین توجه را به من داشتند فقط به خاطر این که من به دغدغه آنها توجه میکردم.
خودتان باشید:
و سومین کاری که ما باید در صحبت کردن در جمع انجام بدهیم، این است که باید خودمان باشیم، اصلاً قرار نیست که نقش بازی کنیم و یا کاری بکنیم که خودمان نباشیم. من یک موضوع خیلی ساده را همیشه بیان میکنم، میگویم وقتی ما در جمع صحبت میکنیم باید به گونهای باشد که اگر یک دوست صمیمی ما را ببیند نگوید که: «اِ این چرا اینقدر متفاوت صحبت میکند؟؟!» نه! باید کاملاً واقعی باشد و حس بکند که دوستش است که مثل همیشه در حال صحبت است – و موضوع فقط کمی رسمی است –
اطلاعات زیادی داشته باشید
اما موضوع بعدی که میخواهم در مورد آن صحبت بکنم این است که راجع به هر موضوعی که میخواهیم صحبت بکنیم اولاً اطلاعات بسیار زیادی داشته باشیم؛ یعنی تا حد ممکن اطلاعات داشته باشیم و دوم این که اطلاعات ما واقعاً موثق باشد.
فرض کنید در یک جمع قرار میگیرید و یک داستان یا یک رویداد را تعریف میکنید یا یک خبر را بازگو میکنید! بعد یک نفر در جمع بلد میشود و میگوید که نه! این خبر که یک شایعه بود و همه خبرگزاریها آن را نقض کردهاند و یا این داستانی که گفتی یک شایعه بود و صحّت ندارد آن موقع است که حال ما واقعاً بد میشود و به همین دلیل است که ما باید اطلاعات واقعاً کاملی داشته باشیم.
ترس از سخنرانی
و برویم سراغ موضوع بعدی که برای بسیاری از مخاطبان بسیار جذاب و البته مهم است و آن هم ترس از صحبت کردن در جمع است!
فرقی نمیکند که این ترس در کجا باشد؟ در یک سخنرانی باشد در زمانی که ما خودمان را میخواهیم معرفی کنیم در یک کلاس و یا حتی زمانی که ما میخواهیم در یک کلاس دستمان را بالا کنیم و یک سوال بپرسیم.
من یک پاسخ خیلی ساده دارم برای شما و اون هم این هست که اگر از چیزی میترسیم باید به روش حساسیت زدایی نظاممند کار بکنیم؛ یعنی از چیزی که نسبت به آن ترس داریم اصلاً دوری نکنیم و برعکس خودمان را در آن شرایط انجام دهیم.
مثلاً اگر از صحبت کردن در جمع میترسیم، سعی کنیم صحبتهای خیلی خوبی آماده کنیم و دائماً این کار را تکرار کنیم. اگر میترسیم که مثلاً خودمان را در جمع معرفی کنیم، سعی کنیم در هر جمعی این کار را انجام دهیم، البته اگر این کار را از نظر اصلیترین موضوع یعنی موقعیت مناسب بلامانع باشد!
و یک ایمیلی چند روز پیش بهمن رسید و دوستی از من پرسید که من وقتی سوال دارم نمیتوانم سوال را بپرسم، استرس خیلی زیادی دارم، نفسم میگیرد و جملاتم قطعه قطعه میشود و نمیتوانم منظورم را به راحتی بیان بکنم.
پیشنهادی که من به این دوست داشتم این بود که شما سعی بکنید ظرف چند هفته حدود سی یا چهل سول بپرسید!
آیا بعد از پرسیدن 30 یا 40 سوال بازهم استرس خواهید داشت؟؟؟
ایشان خوشبختانه بعد از چند وقت به من پاسخ دادند که نه دیگر چنین موضوعی وجود ندارد و مشکل رفع شده است و فقط به خاطر این که زیاد خودشان را در این شرایط قرار دادهاند.
کوتاه بودن صحبت
خب ما امروز راجع به چند مهارت صحبت کردن در جمع گفتیم و به عنوان اخرین موضوع این رو هم میخواهم بگویم که تا حد ممکن صحبت خود را کوتاه کنید، هرچه صحبت خود را کوتاه کنید اثرگذارتر و حرفهایتر خواهد بود؛ یعنی ما اگر بتوانیم مطالبی که دیگران ظرف یک ساعت میگویند ظرف 3 دقیقه بگوییم، مطمئناً حرفهای تر هستیم.